جدول جو
جدول جو

معنی هم سخن - جستجوی لغت در جدول جو

هم سخن
متفق در سخن و گفتگو، هم صحبت، هم کلام، هم زبان، هم آواز
تصویری از هم سخن
تصویر هم سخن
فرهنگ فارسی عمید
هم سخن
(هََ سَ خُ / سُ خُ / خَ)
هریک از دو تن که با یکدیگر سخن گویند. کلیم:
چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخن اند
مرا نه زهرۀ گفت و نه صبر خاموشی.
سعدی.
، متفق. موافق. هم عقیده:
همه نامداران بر این هم سخن
که نعمان و مندز فگندند بن.
فردوسی.
به پاسخ شدند انجمن هم سخن
که داننده ای هست ایدر کهن.
فردوسی.
خصم نگردد به زرق هم سخن من از آنک
همدم بلبل نشد بوالعجب از گندنا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 39)
لغت نامه دهخدا
هم سخن
یک زبان، همزبان، هم آواز، یکدل، متفق القول
تصویری از هم سخن
تصویر هم سخن
فرهنگ لغت هوشیار
هم سخن
کلیم، متفق القول، هم آواز، هم زبان، هم صحبت، یک زبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم لخت
تصویر هم لخت
کفش، موزه، چرم کفش، تخت کفش، برای مثال وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی / بدرّد ار به مثل آهنین بود هم لخت (کسائی - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سنگ
تصویر هم سنگ
همقدر، هم وزن، هم ترازو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی سخن
تصویر بی سخن
بی گفتگو، بی شک وشبهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سفر
تصویر هم سفر
دو یا چند تن که با هم سفر کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک سخن
تصویر یک سخن
یک زبان، یک کلمه، متفق، هم آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم وزن
تصویر هم وزن
دو تن یا دو چیز که به یک وزن باشند، هم سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سرا
تصویر هم سرا
کسی که با دیگری در یک خانه زندگی کند، هم خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم دین
تصویر هم دین
دو یا چند تن که دارای یک کیش و آیین باشند، هم کیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم شان
تصویر هم شان
هم رتبه، هم طراز، هم درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سن
تصویر هم سن
دو تن که به یک اندازه عمر کرده باشند، همسال
فرهنگ فارسی عمید
(هََ سِ)
هم جنس. هم نوع. هم صنف. (یادداشت مؤلف). رجوع به سنخ شود
لغت نامه دهخدا
(هََ سِن ن / سِ)
هم سال و هم عمر. (آنندراج). رجوع به همسال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم چین
تصویر هم چین
همچنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دین
تصویر هم دین
هم آئین، هم مذهب، هم کیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سخنی
تصویر کم سخنی
اندک سخن گفتن کم گویی، سکوت خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
دو تن که با یکدیگر شان و مقام برابر دارند، هم رتبه، هم درجه، هم مقام، هم تراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سهم
تصویر هم سهم
همباگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنی
تصویر هم سنی
هم سن بودن همسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنگ
تصویر هم سنگ
همقدر، هم ترازو، هم وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر سخن
تصویر تر سخن
شیرین زبان، فصیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سخن
تصویر بی سخن
بی گفتگو بی شک بی شبهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر سخن
تصویر پر سخن
پرگوی، پرچانه، پرحرف
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که از جهت سن و سال و عمر معادل باشند (نسبت بیکدیگر) هم سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سخن
تصویر کم سخن
کسی که اندک سخن گوید کم گوی، ساکت خاموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سخنی
تصویر هم سخنی
همزبانی هم آوازی یکدلی اتفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سکه
تصویر هم سکه
هم ارزش، برابر، همتراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سود
تصویر هم سود
مشترک المنافع، شریک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم وطن
تصویر هم وطن
هم میهن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم رون
تصویر هم رون
هم جهت
فرهنگ واژه فارسی سره
همزاد، هم سال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
همدمی، هم زبانی، هم کلامی
فرهنگ واژه مترادف متضاد